۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

من و آسمان،تو و زمین


چقدر ساده از من به تو رسید...

آسمان بی شانه ات...سرهای بدون تکیه گاهم... گردن کشیده ات... چشمان خونیم...

لطافت خشونتت...ندای مست کننده ای را برای سنجاقکهای جوان انتهای مرگم می سراید...

در پاییز ماریجوانای وحشی...در همان زمین سنجاقک های پیر شده...

تو...

اسب افسار گریخته ی عشقم را...در اسارتی رضایتمندانه دایره وار...رام کردی...

آری من از آسمان نیامده ام...از زمین آمده ام تا به آسمان برسم...

به آسمان سیاه پر ستاره ات تا شانه ای باشم برای آرزوی شهاب سنگ امیدت...!!!

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

اولین نامه یا وصیت نامه؟


سخت گیرم تا گذر کند آسان برت لــــعلم/ببین که چگونه چون تریاک تکه تکه زجر بلعم
گر آسان گیرم گذر کند سخت بر من و تو/ so all time you & I try to say NO

۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

چیستی!!!


پلکهای بریده شده ات را در دهان بگذار تا آدرنالین خونت کم نیاورد...
آری تمام ستاره ها مرده اند و تنها نورشان است که شب های کویر را تجلی می بخشد...
دقیقان مانند حقیقت هایی که پر بارند...!معنا می دهد؟کودکی با پدری با جیب های پر از خالی؟
می دانم چشمت تخت خوابی برای آرامش ندارد،بسترش را در دهانت که گاییده شده،تخته شده،مک می زنی...
چرا گوش هایت طلبکار سلول های سایه روشن مغزت شده اند...
خدا عاشق شدن را با آینه تجربه کرد اما تو،کثافتی که بو هم نداری،زدی تمام آینه ها را شکستی...
دروغگوترین ها پوچی را پذیرفته اند، بیش از تو اما ترس و ظرفیت ماندن در فضای استاتیک دریای سفید...
پذیرش را در پتانسیل نگه می دارد...
مردگان هم می نویسند مانند پروانه ها،مردگان زنده ترین مرده هایی هستند که نیستند و زندگان مرده ترین زنده هایی هستند که ماندند...
پس دستان ناتوانشان را رو به آسمان می برند نا امیدانه دروغ امیدوار کننده می گوییند و به جیب های پر از خالیشان نمی اندیشند...
چیستی...!!!؟:من،تو،او،ضمیرها،افکار،کلونازپام 2،رویا،....خدا!!!!!شیطان!!!!!سیاه یا سفید؟
آیا اصلاً فرقی میکند؟
حماقت محض است.

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

لعنت به مرز و قفس

فروید:در اوج عاشقی مرزهای میان "من"و موضوع عشق در معرض محو شدن قرار می گیرد.-(تمدن و ملالت های آن)

این و آن در من است و منم که برای او می جنگم،برای اویی که تو باشی،که تو را برای دیگران هستی و منی که برای تو خواهم بود،و من که دیوانه بودم شما را در خطکشی شکسته انداختم،تا آرامش را از فراموشی بدزدم و تاوان آن را مطلقی تشکیل می دهد که احساس برتر آنرا تصدیق می کند و منطق عفونی آن را تکذیب!
آری . . . جای"ما"خالیست،همان "ما"یی که "آنها". . . "آنها". . . دزدان و فریفته شده ها. . . دست ها را به خنجرها زدند و "ما"را کشتیم!،تا "آنها" شوند . . . پس طبق قانون کرم زنده . . . گذشته خواهد آمد و خاطره ها آمده بودند . . . "ما" همه را در بر می گیرد و از خاصیت می افتد . . . ای نیاز . . . "ما". . . همان "آنها"یی که "ما". . . "ما". . . دزدیم و فریفته شده ایم . . . را می مکد. . . نمی کشد. . . ماهیت . . . خاصیتمان را می گیرند . . .
"ما" همه محکوم به زندگی هستند . . . ، بودیم . . . مرزها تراوش می کنیم . . . محو می شوند . . . گم می کنند . . . خط ها صاف می مانیم و "ما" کور می شوند . . . مرگ و زندگی . . . زندگی و مرگ . . . یکی می شوند . . . فرار هم فرار می کند و مراجعه هم مراجعه . . .!
و تکرار،تکرار می شویم گویی که گول می خورند . . . معنا گم می شوی . . . تکرار . . . تکرار . . . گول خورده بودیم . . . تکرار . . . تکرار . . . تکرار . . . پشیمانی . . . تکرار . . . گناه نا بخشوده . . . تکرار . . . تکرار . . . تکرار . . . تکرار . . . ،همان تکراری که با پایان تکرار می شوند و با تکرار آغاز می کنیم . . . آیا برای تو،هم،توهم اینگونه است که است؟
آن یکی را روی او شد روی دوست
وآن یکی را رویِ او خود،رویِ اوست
(مولانا)


۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

من و شنتیا

"تنها مرگ است که به زندگی امید میدهد چرا که برزخ از نمردنها گندم زارِ ناامیدی را می سازد"،دستی به ریشش می کشید و زمزمه میکرد.
او از من بزرگتر بود،می دانستم،اما زمان از بُعد ما گریخته بود پس گنگی از اختلاف سن ما را خلاص کرد.(خاطراتی که می خوانید را بخاطر نسپارید!!!)
من:خسته ام . . .!
شنتیا:از چی؟ دیگه چه خواهی دوست عزیز؟
-تو هنوز منو نشناختیا!
-چطور مگه؟یک عمر کمه دوست عزیز؟
-عمر چیه!!!برو بابا روزیتو از خودش بگیر!
-تو کی هستی؟ها؟
-من!،من کیم . . . !!؟ها؟
همین طور که دور اتاق مثه همیشه دور می زد با خودش حرف می زد زیاد واضح نبود موسیقی آرکایو دوباره ی 16:19 دقیقه ای رو می خوند و من نمی دونسم چی می بینم!شمع و پروانه، گردش، سوختن . . . لباش می لرزید . . . یاد گذشته افتادم یاد مه تو کوه های نمکاب رود . . . عجیب بود که همیشه فکر می کردم ابر ومه دوتان اما اونجا داشتم رو ابرا . . . تو ابرا راه می رفتم . . . چرا یادش اف...
-دوست عزیز، دوده . . . دود سیگار . . . مهم نیست بت می گم . . .
-نمی خوام . . . می گم خسته ام . . . من اصلا . . .
می دونسم که گوش می کنم و می دونسم که کار خودشو می کنه پس کلونازپام 2میل خوردمو در مه به نمی دانم خیره شدم . . .!
گفت: . . .

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

-2

اولین اثر از
ن
اخودآگاه