
چقدر ساده از من به تو رسید...
آسمان بی شانه ات...سرهای بدون تکیه گاهم... گردن کشیده ات... چشمان خونیم...
لطافت خشونتت...ندای مست کننده ای را برای سنجاقکهای جوان انتهای مرگم می سراید...
در پاییز ماریجوانای وحشی...در همان زمین سنجاقک های پیر شده...
تو...
اسب افسار گریخته ی عشقم را...در اسارتی رضایتمندانه دایره وار...رام کردی...
آری من از آسمان نیامده ام...از زمین آمده ام تا به آسمان برسم...
به آسمان سیاه پر ستاره ات تا شانه ای باشم برای آرزوی شهاب سنگ امیدت...!!!
آسمان بی شانه ات...سرهای بدون تکیه گاهم... گردن کشیده ات... چشمان خونیم...
لطافت خشونتت...ندای مست کننده ای را برای سنجاقکهای جوان انتهای مرگم می سراید...
در پاییز ماریجوانای وحشی...در همان زمین سنجاقک های پیر شده...
تو...
اسب افسار گریخته ی عشقم را...در اسارتی رضایتمندانه دایره وار...رام کردی...
آری من از آسمان نیامده ام...از زمین آمده ام تا به آسمان برسم...
به آسمان سیاه پر ستاره ات تا شانه ای باشم برای آرزوی شهاب سنگ امیدت...!!!